_گفتم چرا فرار میکنی
_گفت میترسم
_از من
_نه از عشق
_مرد که نباید بترسد
_برای خودم نه برای تو
_غصه منو نخور
_یک باره میبینی چیزی مثل سایه همه زندگی ات را میگیرد
_گفتم خب بگیرد
_گفت رسوای عالم میشوی انگشت نما نمیترسی
_گفتم هرگز
_گفت خیلی چیزها را از دست میدهی
_به جهنمِ
سال بلوا
عباس معروفی
درباره این سایت