محل تبلیغات شما

دلم خواست



تصمیمم برای ترک کردنت جدی شده بود 

منتظر بودم کار نقاش تموم بشه و اثاث را بیارم 

هر روز میرفتم از مغازه ها چند تا کارتن میگرفتم و وقتی میرسیدم خونه انگشتام از کشیدن کارتن ها درد گرفته بود

تند تند وسایل را تو کارتن میگذاشتم و روشون مینوشتم چیا داخلشه و چسب میزدم و طناب پیچ میکردم بعد میرفتم لپتاپم را بر میداشتم و جزوه آموزشگاه را مینوشتم 

تازه با ق. قرارداد بسته بودم و باید جزوه تایپ میکردم و پاورپوئینت برای فیلمهای آموزشی تهیه میکردم و بقیه ماجراها 

با تمام حرص و عصبانیتم کار میکردم نه اشک میریختم نه غصه میخوردم فقط دلم میخواست زودتر از تو و اون خونه دور بشم

همه ی اینا را گفتم تا برای خودم یادآوری بشه از چه روزای سیاه و سختی گذشتم 


امشب مجبورم همه جوره به گردو باج بدم شاید غصه ای که تو رو دلش گذاشتی را فراموش کنه

وقتی داشت اشک میریخت و بهت فحش میداد دلم لرزید و به عمق فاجعه پی بردم 

من از دستت خلاص شدم و حالا بچه ام باید تاوان اردواج اشتباه منو پس بده 

لعنت بهت


می خواهم زندگی ات را مانند ساعت شنی تصورر کنی؛هزار دانه شنی در قسمت بالا هستند و به آرامی از راه باریک به قسمت پایین می روند؛من و تو نمیتوانیم کاری کنیم که یک دانه اضافی عبور کند مگر اینکه سیستم آنرا تغییر دهیم.من و تو و دیگران درست مانند این ساعت شنی هستیم.هنگامی که روز را آغاز میکنیم کلی وظیفه داریم که حس میکنیم باید تا شب انجام شود ولی اگر هر وظیفه را در زمان خودش انجام ندهیم مانند این است که در عبور ذرات شن دخالت کنیم. و این باعث ناراحتی های روحی و جسمی خواهد شد.»

آیین زندگی

دیل کارنگی


خواهر کوچیکه  همیشه اینجوری بوده که یه کار یا ایده ایی را از من یاد میگیره و خیلی بهتر و موفق تر انجامش میده و من کیف می کنم البته همیشه به شوخی شاکیه که در بچگیش من بهش سخت میگرفتم و زیاد سربه سرش میگذاشتم و باعث میشدم معذب بشه و سعی کنه تو درس و بقیه کارا موفق بشه تا من مسخره نکنم ومنم بهش میگم مطمئن باش همون شیوه تربیتی که هنوزم برای گردو و شاگردام دارم خیلی باعث پیشرفتت شده 

خلاصه اینکه کتاب صوتی گوش دادن را از من یاد گرفته وخیلی داره جلو میزنه و من بازم کیف میکنم 


دیشب تا ساعت 3 آهنگ گوش کردم و پیامهای رمانتیک درباره عشق نوشتم و خوندم و شب قبل خواب هم بزرگترین آرزوی عشقی همه ی عمرم را تصور کردم صبح هم قائدتا باید دیرتر بلند و با همون حال و هوا بلند می شدم و شاید هیچ کدوم از هم گروهیام به ذهنشون هم نرسه که صبح بعد چند دقیقه فکر کردن به رویای دیشب پاشدم و درباره صادرات تابلو فرش به آمریکا سرچ کردم 

اینکه چه ربطی به من داره باید بگم تقریبا هیچی فقط یه سوال بود تو ذهنم و الان میدونم تابلو فرش خیلی طبق سلیقه آمریکایی ها نیست خب یه مشکلم حل شد! برم به  ولنتاینم برسم


احساس کردم زشته فقط جواب پیاماش لایک میکنم و براش یه مطلب مرتبط با شغل هردومون فرستادم 

بعد رفتم طالع این هفته ام را خوندم و جمله آخرش عصبانیم کرد و گفتم گ خوردی و بدو رفتم اون پیامو تا ندیده پاکش کردم

فرشتگان الهی هم نازل بشن دیگه نمیتونند منو از لاک تنهاییم در بیارند 


_میومدیم تو محوطه سبز دور هتل پیک نیک 

همون هتلی که روبروی فولادشهر بود و الان بیمارستانه 

پدرم از شلوغی بدش میومد ولی جاهای خلوت دیگه ای هم بودند ولی نمیدونم چرا به اونجا علاقه داشت و من چقدر از اونجا بدم میومد و شاید اونجا دیدمت وقتی داشتی رو چمنها بازی میکردی و من بق کرده نشسته بودم رو حصیر و منتظر بودم لوبیا پلو مامانم دم بکشه

_یه پارکی بود نزدیک ذوب آهن فکر کنم بعد انقلاب ورود بهش آزاد شده بود یه دریاچه قشنگ داشت با یه تاب سفید 

ما دو بار رفتیم اونجا شاید تو هم بودی همون وقتی که پاهامو بالا گرفته بودم دمپایی لا انگشتیام در نیاد شاید داشتی کنار دریاچه می دویدی و به دختر بچه ای که روی تاب بود نگاه میکردی بلوزش بنفش یا آبی بود با گلهای ریز و  تنش هم  میخورد

یه بار رفته بودیم زرین شهر و برگشت اومدیم فولادشهر که پدرم یه چیزی را بده یا همکارش 

تو خونه سازمانی ها که یه طبقه بودند با دیوارای سیمانی یه پسره جنوبی بود تقریبا هم سنهای خواهرم 

تا حالا آدم به این سیاهی ندیده بودم و بهش زل زدم که خواهرم دعوام کرد که زشته اینقدر نگاه نکن

چند روز بعدش رفتیم فروشگاه ارتش اول خیابون ارتش یه سر سوئیچی گرفتم تلفن نارنجی  بود و تو  دلش باز میشد که بعدا تو دلش برچسب کپل و نارنجی مورسه موشها را چسبوندم 

همون روز همون پسر جنوبی را ش دیدم که چادر عربی سر کرده بود و چقدر برام جالب بود دوباره دیدمش و  خواهرم همراهمون نبود ببیندش بعدا هم هر چی با ذوق براش تعریف کردم معلوم بود براش جالب نیست 

خلاصه اون پسره موضوع اصلی نیست و فولادشهر اومدنمون مهمه شاید تو همون کوچه تو داشتی فوتبال بازی میکردی 

_یه باروسطای عید  از گ. برگشتیم خونه و گل یخ های کنار زاینده رود باز شده بود خیابونا شلوغ بود و مردم لباس عید پوشیده در رفت و آمد بودند یهو دلم گرفت و حس کردم این چند روزکه اصفهان نبودیم یه چیزی را از دست دادم و شاید تو بودی کسی که اون سال بهار ندیدمش و چند سال بعد با خودش بهار آورد

_تکه یخ رفته بود تو قلبت و برات مهم نبود من دارم بدنیا میام 

نشسته بودی با تیکه های یخ قلعه درست میکردی 

اشکم ریخت رو صورتت و جودت گرم شد و یخ قلبت آب شد سرتو آوردی بالا و منو دیدی که دارم با چشم اشکی ازت دور میشم صدا کردی و گفتی میام پیشت 

اومدی ولی دوباره ملکه برفی پیدات کرد و  یخ زدی 


برداشته کویر مرجان فرستاده خواستم فحشش بدم نتونستم خواستم بهش بگم لعنتی من با این آهنگ عاشق شده بودم نگفتم

فقط گفتم این آهنگ ویروونم میکنه تازگیا  از تو گوشیم پاک کردم و براش دو تا آهنگ لیلا فرستادم تا این حد خز و مسخره 

و واقعیت اینه وقتی مسخره ام وقتی میتونم با آدما روابط ساده داشته باشم میتونم گذشته آینده خستگی دلتنگی شکست و . را لحظه ای فراموش کنم و شاید زندگی همین باشه 

کاش بتونم همه چیو راحت بگیرم


دیروز مرد ایده آلم را پشت چراغ قرمز دیدم

تو یه پراید هاچ بک نشسته بود و وقتی اون مدلی دود سیگارو از زیر سیبیلاش داد بیرون نگامون بهم گره خورد 

منم همینجوری که بهش زل زده بودم به این دنیا لعنت میفرستادم که هیچ وقت همچین مردی سر راهم نگذاشت و هر کی اومد از قبلی. تر بود

و البته عمر چراغ قرمز 65 ثانیه بود


یک ساعت گذشته که خیلیا خواب بودند من داشتم حساب کتاب میکردم و برنامه ریزی برای کارای این دو روزم و کارای هفته ام و کارای عیدم و کارای تابستونم و کارای سال آینده ام و کارای بعد مرگم و

کسی اینا را نمیبینه ولی فقط کافیه یه گهی بخورم 

بقیهشو حوصله ندارم بنویسم 

 برم به جنگ زندگی

همچنان" می دونی دل اسیره اسیره تا بمیره"


به جهنم که زیر چشام گود رفته به جهنم که زشت شدم به جهنم که عیده و همه قرار منو ببینند به جهنم که میخوان بگن پیر شده

من همینم که هستم خیلی بهتر از روزی که زیبا بودم و قوی تر از جوونیام

برام هم مهم نیست بقیه درباره ام چه گوهی میخورند  


با همه گرم میگیرم و هم صحبت میشم ولی کمتر کسی به معنای واقعی به دلم میشینه 

آدمها باید یه چیزی از خودشون نشون بدن که بگم آهان خودشه کسی که میتونم دوستش داشته باشم و از هم صحبتیش لذت ببرم.

مثلا خانم ج همکارمون که نه میتونه درست راه بره نه حرفاش خیلی واضحه حالا چرا اینقدر زود پیر شده نمیدونم 

من دوستش دارم.از روزی که از جوونیاش و تهران قدیم گفت جذبش شدم 

هر چهارشنبه خیراتی میاره مدرسه و میدونم منتظره که من حتما برم پایین و وقتی منو میبینه میگه چه خوب شد اومدی پایین و از تو کیسه اش خیراتی را در میاره و میشینم کنارش و به حرفاش گوش میدم

 از سیسمونی دخترش میگه از عیدی هایی که میده, 

از خواهرشوهراش از ویلایی که تابستون تو شمال اجاره کردن و از همسایه قدیمیشون که خانم جلسه ای بوده و خانم ج هر چی که الان از ایمان داره اگه خدا قبول کنه از اون خانم جلسه ای داره

آره هیچ کدوم از این حرفا برای من جذاب نیست ولی با دقت گوش میدم چون خانم ج را دوست دارم 

حالا امروزم منتظرم یکی آن خودش را نشونم بده .اگه واقعا اونجوری باشه که من فکر کردم حتما دوسش خواهم داشت وگرنه امروز پایان ماجراست


_گفتم چرا فرار میکنی

_گفت میترسم

_از من

_نه از عشق

_مرد که نباید بترسد

_برای خودم نه برای تو 

_غصه منو نخور

_یک باره میبینی چیزی مثل سایه همه زندگی ات را میگیرد

_گفتم خب بگیرد

_گفت رسوای عالم میشوی انگشت نما نمیترسی

_گفتم هرگز

_گفت خیلی چیزها را از دست میدهی

_به جهنمِ

سال بلوا

عباس معروفی


میخواستم یوگا کنم رفتم کتاب تمرینات را آوردم که با برنامه تمرین کنم. یه عکس داخل کتاب بودِ

عکسی از عروسیمون

من و تو زورکی لبخند زدیم و دسته گل قرمز را گرفتیم تو دستمون 

خاطره ای از مسخره ترین روز زندگیم 

قائدتا باید حالم بد میشد ولی نشد

فقط چند دقیقه نگاش کردم و به خوشگلی خودم ذوق کردم بعد فکر کردم تو رو قیچی کنم  ولی پشیمون شدم 

این عکس را نگه میدارم شاید روزی برای مرور خاطرات لازم شد 

هرچند میدونم بالاخره پاره میشه توسط خودم یا گردو


بعضی وقتا فکر میکردم این عشق اشتباهه یا توهم یا هر چیز دیگه که از وجودم دوره

ولی با اتفاقی که 28 اسفند 97 موقع پیاده روی افتاد و اون حس عجیب درونی که  باعث شد دوباره با تمام وجود تو را از ابن دنیا بخوام دیگه هیچ جای شکی باقی نموند

 پس برای همیشه می خوامت

"قلب تو شکل قلب من روح تو آشیونمه"


با دستای گِلی 

با صورت آفتاب سوخته 

با موهای آشفته

با چشمای اشکی 

با لپای گلی از حموم در اومده

با چشای پف کرده اول صبح 

با ی یواشکی

با صورت سرخ شده از خجالت 

با دل پیچه بعد زردآلو خوردن 

با پیشونی ورم کرده 

با زانوی زخمی 

آره منو تو همه حالتی دیده 

و تمام این وقتامراقبم بوده و  منو میخواسته 

اون وقت امروز نگران بودم که آفتاب خورده تو صورتم و چشام جمع شده و منو زشت میبینه و نخواستم باور کنم هنوزنگاهش پر عشقه


نشستم پلی لیستمو بالا پایین میکنم چی گوش بدم بلکه سرحال بشم و در نهایت dudu تارکان را پلی میکنم و همین طوری که با حوله نشستم در بی حالترین ممکن گوشش میدم و به خودم و این زندگی و زمین و زمان فحش میدم 

یه خواب خوبم دیشب دیدم که یه صحنه هاییش یادم میاد و بقیه اش یادم نیست و بدجور رفته رو اعصابم 

در حال حاضر از همه آدمهای دنیا متنفرم و دلم فقط تنهایی و سفر میخواد

به سلامتی خوب دیرم شد پاشم برم 


گفت:اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم ، از بهر آنکه عشقْ ، خود ، او را صد بار سوخته است». سائلی گفت: اگر آن عاشق را جُرم بسیار بُوَد ، او را نسوزی؟» گفت:نِیْ که آن جُرم به اختیار نبوده باشد،که کار عاشقان اضطراری بُوَد نه اختیاری».

تذکره الاولیا


نمیدونم افسرده ام یا با خودم لج کردم یا فقط خسته و بی حالم 

به هرحال امروز مناسب ترین روز بود برای رفتن به جایی که دوست دارم تصمیمش هم داشتم ولی نمیرم 

امروز و این بهار را با خودم و تو خونه خلوت میکنم با کارهایی که دوست دارم  که این هم یه جور استفاده از بهاره

دشت , کوه, دریا, جنگل, خیابون,  پارک و پاساژ همه به اندازه کافی دیدم و نیازم به گشتن و دیدن خیلی کمتر شده دیگه میتونم جوردیگه آرامش بگیرم 


پدرش شاعر بود 

با همسرش بعد یا قبل فوت پدر اشعار را در یک کتاب جمع کردند و چاپ کردند و اسم هردوشون به عنوان گردآورنده رو کتاب نوشته شده

 همسرش بهش خیانت کرد و جدا شدند ولی برای همیشه اسمش رو کتاب پدر شوهر سابق موند

خدا منو ببخشه ولی هربار یادم میفته کلی می خندم


✔مغز ابزار فکر کردن است نه دستگاه ذخیره سازی

✔100 درصد ظرفیت مغزتان رابرای همان کاری بگذارید که در حال انجامش هستید

✔تقویم فقط یک کارکرد دارد یادداشت قرارهای ملاقات هر چیزی که روز یا ساعت مشخصی دارد مثل جلسه یا نوبت دکتر باید در تقویم یادداشت شود همه ی وظایف یا اقدامات عملی باقیمانده بایدبه لیست اقدامات بعدی منتقل شوند

✔اگر انجام قرار ها کمتر از دو دقیقه زمان میبرد فوری انجامش دهید وگرنه در لیست اقدامات بعدی بنویسید تا در فرصت مناسب انجام شود

✔فایل تیکل داری دقیق و منطقی است که از 43 پوشه یا فولدر تشکیل شده باشد.31 عدد برای 31 روز آینده و دوازده عدد برای دوازده ماه آینده .وقتی به مرز پوشه اول می رسید یادداشت های ان را به 31 پوشه ی روزانه منتقل کنید

✔تمام ایده هایی که پتانسیل تحقق در آینده دارند باید وارد لیست شاید روزی شوند.این ابزار کمک می کند ایده هایی که می توانند در آینده بسیار مهم باشند را فراموش نکنید .لیست شاید روزی را هم میتوانید به چند لیست کوچکتر تقسیم کنید مثلا ایده های مربوط به علایق شخصی لیست سفرهایی که دوست دارم بروم و .

✔اول هدف خود را تا جای ممکن دقیق انتخاب کنید.همه ی ایده ها را روی کاغذ بنویسید و سازمان بندی و دسته بندی کنید تا ببینید چه اقدامات عملی لازم دارید 

به انجام رساندن کارها 

دیوید آلن


مواردی که کمکم کردند

1_از مقایسه کردن خودم با دیگران دست برداشتم

همچنین از مقایسه کردن با کسی که فکر میکردم قرار بوده باشم نیز دست برداشتم

تنها فردی که باید از او بهتر باشی کسی است که دیروز بوده ای

2_اطرافم را پر از انرژی های مثبت کردم

تو همان کسی می شوی که در گوشت خوانده می شود

3_چیزهایی که خوشحالم می کردند مشخص کردم و همان کارها را انجام دادم

باید زمان بیشتری را صرف انجام کارهایی بکنید که روحتان را نوازش می دهد

کم کردن کارهایی که فکرمی کنید وظیفه ی تان است اما در واقع از آنها متنفرید

خودت باش دختر

ریچل هالیس 


تو معلم من بودی ! تمام روزهایی که دوستت داشتم و تمام ثانیه هایی که دوستم داشتی. تمام لحظاتی که عاشقانه کنارم بودی و عاقلانه به من درسِ زیستن می دادی. 

من تشنه ی حرف های شیرین تو بودم و تو ؛

داشتی از من ، آدم بهتری می ساختی .از میان صد و بیست و چهار هزار و یک پیامبر ، تو عاشق ترینشان بودی ، و رسالت تو ؛تولد منی دیگر از من بود .


نرگس صرافیان 


 یک دماغ خجالتی که روسری سرش کرده 

 زشت ترین عکس دوره ی نوجوونی من این شکلیه که برای رعایت حال دیگر حاضرین در عکس پاره اش نکردم و حالا یکی از همونا عکسو گذاشته تو اینستاگرامش  و مثلا روز معلم را بهم تبریک گفته 

معلومه تغییر و پیشرفتم خوب بوده که اینقدر حسادت برانگیز شده حتی از طرف نزدیکانم 


رفتم سر پنجره که با هوای اول صبح کیف کنم تو کوچه را نگاه کردم دو ردیف ماشین دو طرف کوچه را گرفتند حتی جلوی در پارکینگ ها هم پارک کردند

حلوی ساختمون آقای استیری خدابیامرزدو تا موتورجلوی در ورودی پارک کردند و معلومه کلی دقت کردند که از سمت چپشون اهالی ساختمون بتونند رد بشن  لبته یه نفر و سمت راستشون هم حتی یک سانت نرفته باشه جلو در خونه همسایه

لعنت به این شهر

الان رسول نجفی باید بخونه کجاست اون کوچه چی شد اون خونه؟


هر دفعه دوستامو می بینم یه لیست بلند برنامه ی چینیم که بعدا اجرا کنیم 

آموزشی تفریحی گردشگری و با کلی انرژی از هم خداحافظی میکنیم  حتی از شیشه اسنپ سرمونو میاریم بیرون و داد می زنیم پس یادتون نره. خبر بدید و از هم جدا میشیم 

میریم تا چند ماه بعد و قرار بعدی و غر زدنا که چرا ما اینقدر تنبل و گرفتاریم و دوباره ازاول.

این دفعه قراره 

بریم اصفهان و تنکابن و یونان 

روزانه یک ربع تو گروه تلگرام نازیلا باهامون انگلیسی کار کنه 

تو ایتالیا کنفرانس فیزیک بذاریم مقاله ی منم فاطی بنویسه و من فقط برم ارائه کنم 

و قراره مهمونی دوره داشته باشیم 

چند تاش عملی میشه؟ 


4 ساعت خوابیدم و تمام مدت خواب اَبرو دیدم آخر بیدار شدم رفتم تو آیینه دستشویی خودمو دیدم ابرو خرابه ولی  قربون صدقه خوشگلی خودم و موهام رفتم که دیشب خیس بود و  فر فری خشک شده بود 

گوشی دیوونه ام را برداشتم و بهش فحش دادم که دوباره خل شده و درست شارژ نشده 

رفتم اینستاگرام استوری های هدی رستمی را دیدم که رفته اهرام ثلاثه و به این فکر کردم که چرا دیدن مصر حتی تو آرزوهام نبوده و اینقدر ممنوعیت را راحت پذیرفتم 

تو یکی از استوری ها کیمیاگر با صدای نامجو را گذاشته بود ومنم هوس کردم صدای محسن نامجو همیشه آرامش بخش بوده برام 

دل زارم را پلی کردم برای خودم تا برای n امین بار گوش بدمش

دایرکت های استاد دیوانه ام را خوندم که هر سوراخی را می بندم از سوراخ دیگه خودشو می کشه جلو و حالا اینستا ول کن نیست و هر بار منو به گوه خوردن می ندازه که چرا قبولش کردم 

بیخود نبود درسشو سه بار افتادم  الان حتی اظهار نظرش درباره یه عکس را متوجه نمیشم از بس گنگ حرف می زنه و مجبورم به دروغ بگم بله آقای دکتر متوجه منظورتون شدم مرتیکه پیرکنه دست از سر کچل من بردار البته این چند تا کلمه آخر را تو دلم سرش جیغ می کشم 

رفتم اون یکی اینستاگرامم و استوری هایی که مریم x از عشق گذاشته بودرا خوندم و دلم جمع شد  چقدر برام آشنا بود.آشنا به اندازه ی 23 سال عمرم 

الان هم دارم به درخت سیب های کندلوس فکر می کنم و آرزوی قشنگمون که نمی دونم برآورده میشه یا نه 

امروز برم دو تا شنبه ی دیگه برم  این سال سخت تمومه جونم در اومد از این همه کار


مامانم همبازی خوبی بود حتی بهتر از خواهر بزرگه 

تو بچگی که خاله بازی و لگو بازی بزرگتر هم که شدم یه قل دو قل و دبرنا و تخته و ورق و اسم فامیل بازی می کردیم 

انشاهام را همیشه خواهرم می نوشت و یه روز که شیف عصر بودم و خواهرم مدرسه بود یادم افتاد انشا ننوشتم و مامانم برام نوشت یادم نیست چی بود ولی درباره چوپان دروغگو بود و اینقدر ا اون انشا کیف کردم که هنوز لحظه خوندش یادم مونده

یه دوره هم علاقمند به رمان های تاریخی شده بودیم و مامانم کتابهایی که می خوند را ریز به ریز برام تعریف می کرد شاید اون موقع حوصله ام سر می رفت ولی یادآوری خاطره اش برام شیرینه

و الان وجودش در دنیای مجازی و قدم به قدم پیشرفتش قشنگه و با هر کار جدید ی که یاد می گیره کیف می کنم 

و جدیدا وقتی  تو استوری برام کامنت میذاره  کلی تو دلم قربون صدقه اش میرم


دوباره  آهنگی که یادآور تلخ ترین روزای زندگیمه گوش میدم و گریه می کنم 

باید چند وقت یه بار این کار را بکنم تا یادم بیاد چقدر سختی کشیدم و از کجا به کجا رسیدم تا قدر خوشبختی الانم را بیشتر بدونم

"من از پشت شبهای بی خاطره 

من ازپشت زندان غم آمدم

من از آرزوهای دور و دراز

من از خواب چشمان نم آمده ام "


خب امروزم خیلی کار مهمی نکردم جز یه تماس تلفنی با . که کلی بهم انگیزه داد 

ما فقط یه بار همو دبدیم ولی نمی دونم اون لحظه بینمون چه اتفاقی افتاد که این آشنایی دورادور اینقدربرام انرژی خوب داره

بجای غصه خوردن و این حال بد پاشم یه تی به خودم بدم و فیلمهایی که گفته را ببینم و شروع کنم به نوشتن

روز اول


کلی کار عقب افتاده و انبار شده دارم 

21 روز دوباره شروع میشهبرای خیلی چیزا

از دست خودم عصبانیم و این چند وقت دسته گل زیاد به آب دادم و لازمه به خودم بیام 

فعلا اینجا گزارش کارامو می نویسم 

امروز که تا الان فقط حساب کتاب مالی کردم که خیلی لازم بود 


آدم اجتماعی نیستم

نه اینکه نتونم با مردم حرف بزنم یا نتونم تو یه جمع با دیگران گرم بگیرم اتفاقا خیلیا منو خونگرم می دونند ولی خلوت خودم را همه چی ترجیح میدم

برای همین بوده تو خوابگاه راحت نبودم 

برای همینه با اینکه شغلم را دوست دارم ازمحدوده ی خارج کلاس بدم میاد

برای همینه که اهل مهمونی نیستم 

و برای همینه که وقتی نمیرم تلگرام حالم بهتره 

هرچی دوروبرم خلوتتر حالم بهتر


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها